گفتگو درباره واژه گزارش تخلف امار نویسه گردانی: ʼMAR امار. [ اِ ] (اِخ ) ۞ الیویه گلو، ملقب به گوستاو. رمان نویس فرانسوی . وی در پاریس بدنیا آمد (1818-1883 م .). او راست : رمانهای ماجراها ۞ که داستان آنها در آمریکا اتفاق افتاده است . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۸ ثانیه واژه معنی عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن ابی عمار. وی تابعی بود. (از منتهي الارب ). و در امتاع الاسماع حدیثی از او نقل شده است . رجوع به امتاع الاسما... عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن ابی یسر کعب بن عمرو انصاری . رجوع به عمار انصاری (ابن کعب بن عمرو...) شود. عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن احمد عجرود شرقی راشدی . از حکام «تمبکتو». رجوع به عمار راشدی (ابن احمد...) شود. عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن اسماعیل ، مکنی به ابوالنجم . وی از یاران ابومسلم خراسانی بود و در سال 133 هَ .ق . که در سیستان آشوبی برپا گش... عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن اوس بن خالدبن عبیدبن امیةبن عامربن خطمه ٔ انصاری خطمی . نام او عمارة است ، ولی «ذهبی » عمارگفته است و بنابر ... عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن برکات بن جعفربن برکات بن ابی نمی حسنی . از اشراف و بزرگان مکه . رجوع به عمار حسنی (ابن برکات بن ...) شود. عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن بَولانیّة. جوالیقی بیتی از او در کتاب المعرب نقل میکند و مینویسد که شرح حالی از وی به دست نیامد. رجوع به ا... عمار عمار. [ ع َم ْ ما] (اِخ ) ابن حارث سدوسی . رجوع به عمار سدوسی شود. عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن حمید. برخی آن را نام ابوزهیر ثقفی دانسته اند. رجوع به عمار ثقفی شود. عمار عمار. [ ع َم ْ ما ] (اِخ ) ابن حمیده ٔ تونسی مالکی . رجوع به عمار تونسی (ابن حمیدة...) شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۲ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود