اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ام ا

نویسه گردانی: ʼM ʼ
ام ا. [ اَ / اِ مُل ْ / مِل ْ / مَل ْ لاه ِ ] (ع مرکب از ام ادات قسم + اﷲ) لفظی است موضوع برای قسم و لغتی است در ایمن اﷲ یعنی سوگند بخدا. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
آما. (نف مرخم ) آمای .
امآء. [ اِم ْ ] (ع مص ) امأاء ۞ . صد کس شدن قوم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || صد کردن و صد نمودن . (مصادر زوزنی ). صد کس گردانیدن ...
امع. [ اِم ْ م َ ] (ع ص ) مرد سست رای فرمانبردار هرکس . || هر که همراه مردمان بضیافت رود بی آنکه خوانده باشند او را. (منتهی الارب ) (آنندرا...
عما. [ ع َ ] (ع اِمص ) طول و بلندی و درازی . عَمی ̍. این صورت ضبط لسان العرب است و در دیگر کتب لغت ، عمی آمده است . رجوع به عَمی ̍ شود.
عما. [ ع َم ْ ما ] (ع حرف جر + اسم ) مرکب از: حرف جر «عن » + «ما»ی موصول . درباره ٔ آنچه . از آنچه .
عما. [ع َم ْ ما ] (اِخ ) ناحیه و صقعی است در صحرای خُساف بین بالس و حلب . (از معجم البلدان یاقوت از حازمی ).
عما. [ ع ُم ْ ما ] (اِخ ) نام بت و صنمی است ازآن خَولان در یمن . و آیه ٔ شریفه ٔ «و جعلوا للّه مما ذراء من الحرث و الانعام نصیبا...» (قرآن 1...
عماء. [ ع َ ] (ع اِمص ) گمراهی . (منتهی الارب ).گمراهی و غوایت . (ناظم الاطباء). رجوع به عماءة و عمایة شود. || ستیهیدگی و لجاجت .(از منتهی ال...
عماء. [ ع َم ْ ما] (ع ص ) دراز و درازقامت . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): جاریة عماء؛ دختر تام الخلقه ٔ درازقامت . (ناظم الاطباء) (از لسان ...
عما وا. [ ع َ وَل ْ لا هَِ ] (ع سوگند) ۞ بمعنی «أما واﷲ»میباشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). «عما واﷲ» و «هم...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.