امرء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼMRʼ
    
							
    
								
        امرء. [ اَ رَ ] (ع  اِ) گرگ  نر. (ناظم  الاطباء). گرگ . (منتهی  الارب ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۹ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن  عوف بن  مالک  از بنی عامربن  صعصعه  از هوازن  از عدنان  جد جاهلی  است . مسکن  خاندان  وی  در نواحی  بصره  بود و در اواسط قرن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن  غیلان بن  سلمةبن  ثقفی  یکی  از صحابیان  است  که  بعد از فتح  طائف  اسلام  آورد و به  همراهی  خالدبن  ولید به  شام  رفت  و ی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن  وائله . رجوع  به  ابوطفیل  در این  لغت نامه  و الاعلام  زرکلی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عامر. [ م ِ ] (اِخ ) ابن  هِلال بن  صعصعةبن  عامر از قیس  عیلان  از عدنانیه . جد جاهلی  است ، بطون  رفاعه  و بنوحجیر و بنوغریر از نسل  وی  بودند، که  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع َ ] (ع  مص )دیر ماندن  و زیستن . (از منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). دیر زیستن . (دهار). عُمر. عَمَر. عَمارة. رجوع  به  عمر و عمارة شود.  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع َ ] (ع  اِ) زندگانی . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). ج ، أعمار. رجوع  به  عُمرو عُمُر شود. گویند که  عمر غیر از بقاء است ، زیرا عمر عبا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ع َ م َ ] (ع  مص ) دیر ماندن  و زیستن . (از اقرب  الموارد). عَمر. عُمر. عَمارة. رجوع  به  عمر و عمارة شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع َ م َ ] (ع  اِ) دین  و ملت . (منتهی  الارب ). دین . (اقرب  الموارد).  ||  دستار که  زن  حرة بدان  سر را پوشد، یا آنکه  چون  او را نه  خِمار ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ ] (ع  مص ) دیر ماندن  و زیستن . (از منتهی  الارب ). عَمر. رجوع  به  عَمر شود.  ||  دیرداشتن . (از منتهی  الارب ). عَمر. رجوع  به  عَمر شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        عمر. [ ع ُ ] (ع  اِ) زندگانی . (منتهی  الارب ) (دهار). حیات . (اقرب  الموارد). زیست . زندگی . مدت  حیات  و زندگانی  : چرا عمر کرکس  دوصد سال  ویحک نما...