املی
نویسه گردانی:
ʼMLY
املی . [ اَ ] (اِخ ) ابوالوفا بدیل بن ابی القاسم بن بدیل املی . از فقهاء است . (از انساب سمعانی ).
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عملی شدن . [ ع َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به انجام رسیدن . انجام شدن . قابل این شود که به عمل درآید.
عملی کردن . [ ع َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بعمل درآوردن . قابل انجام یافتن کردن .
قمری آملی . [ ق ُ ی ِ م ُ ] (اِخ ) سراج الدین . ازشاعران است . در احوال او اختلاف است . بعضی او را خوارزمی و بعضی جرجانی دانند و غالباً گویند ...
التزام و عمل دو واژه ی عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: 1ـ پرداژ کرداری pardâž-kerdâri (پرداژ از پهلوی پرداچ: التزام)، ویستاو فتاری vistâv-raftâri (...
شریف آملی . [ ش َ ف ِ م ُ ] (اِخ ) ملا محمد شریف فرزند ملا شیخ حسن آملی . از گویندگان قرن یازدهم هجری قمری بود. وی به هندوستان رفت و به ...
حسین آملی . [ ح ُ س َ ن ِ م ُ ] (اِخ ) رجوع به حسین خلیفه سلطان شود.
عملی ساختن . [ ع َ م َ ت َ ] (مص مرکب ) به انجام رساندن . به عمل درآوردن . امری را قابل عمل کردن .
گنبد محمد آملی . [ گُم ْ ب َ دِ م ُ ح َم ْ م َ دِ م ُ ] (اِخ ) گنبدی بوده است در آمل . رجوع به ترجمه ٔ سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 65...
عمادالدین آملی . [ ع ِ دُدْدی ن ِ م ُ ] (اِخ ) محمدبن علی بن محمدبن علی طبری آملی ، مکنی به ابوجعفر و ملقب به عمادالدین . از علمای شیعه ٔ ...