 
        
            ان 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼN 
    
							
    
								
        ان . [ اَن ن  ] (ع  مص ) نالیدن . (یادداشت  مؤلف ). نالیدن  کسی : أن ّ الرجل  أناً و انیناً و اناناً و تأناناً (از باب  ضرب ). (از منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء).  ||  ریختن . (یادداشت  مؤلف ): أن ّ الماء أنّاً؛ ریخت  آن  آب  را.  ||  گاه  بمعنی  «کان » آید، کقولهم  لاافعله  ما ان  فی السماء نجم ؛ یعنی  نمی کنم  این  کار را تا در آسمان  ستاره ای  هست . و همچنین  لاافعله  ما ان  فی الفرات  قطرة. (از منتهی  الارب ) (از ناظم  الاطباء).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۰۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        سالنَما گونهای نشریه سالانه است که تقویم کاری یک سازمان، شرکت یا پروژه را در خود دارد. این نشریه شامل اطلاعات آب و هوا، برنامهٔ کاشت (در کشاورزی)، جد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن /'ān/ برای اشاره به دور یا شخص غایب به کار میرود. Δ تنها در صورت همراه شدن با یک اسم نقش صفت پذیرد. فرهنگ فارسی عمید مترادف و متضاد ۱. ثانیه، حین،...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن. (ا.). (اِ) حُسن. چگونگی و کیفیت خاص در حسن و زیبائی و جز آن که عبارت از آن نتوان کرد و تنها بذوق توان دریافت . همان که شاعر گوید : لطیفه ای است نه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن . (ضمیر، ص ) اسم  اشاره  بدور، چنانکه  «این » اسم  اشاره  به  نزدیک  است . ج ، آنان ، آنها. و گویند آنان  مخصوص  بذوی الروح  و آنها در غیرذوی الروح...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن . (حرف  اضافه ) بنا بگفته ٔ صاحب  مجمل التواریخ  این  کلمه  در قدیم  معنی  «از» میداده  است : بر سر حد پارس  شهری  بنا کرد به  آن  ایمدگواد نام  کر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن . [ ن ِ ] (ضمیر ملکی ) مال ِ. متعلق  به . ازملک . و گاهی  ازآن ِ و زآن ِ گویند :  اسبی  بود آن ِ منذر اشقر. (ترجمه ٔ طبری  بلعمی ). و همه ٔ گوسفندا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن . (ع  اِ) وقت . هنگام . لحظه ای  که  در آنی . دَم . وقت  حاضر، متوسط میان  ماضی  ومستقبل . اندک  زمان . ج ، آنات : در یک  آن . آن  به  آن .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن . (ع  پسوند) َان . علامت  تثنیه  در حال  رفع: اَبَوان . توأمان . شِعْرَیان . فرقدان . مَلَوان  : شده  شِعْرَیانش  چو دو چشم  مجنون شده  فرقدانش  چ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن . (ع  پسوند)َان . در عربی  چون  پیش  از یاء نسبت  درآید شدت  و مبالغه ٔ انتساب  راست . و گفته اند برای  تعظیم  و تأکید است : باقلانی . بحری ، بحرا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن . [ نِن ْ ] (ع  ص ) اعلال شده ٔ آنی . سخت  گرم .  ||  نزدیک .  ||  بردبار.