انتساب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازبستن خود را به کسی . (ناظم الاطباء). نسبت داشتن به کسی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خویشتن را بکسی واخواندن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). تعزی . (تاج المصادر بیهقی ). نسبت داشتن . خود را بکسی نسبت دادن . (فرهنگ فارسی معین ). اعتزاء. (از اقرب الموارد): انتسب الی ابیه ؛ بازبست خود را بدان . (منتهی الارب ). انتماء.(یادداشت مؤلف ). || آشکار کردن نسبت . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ارتباط و علاق و پیوستگی و قرابت و خویشی و نسبت و نژاد. (ناظم الاطباء). بستگی . وابستگی . (یادداشت مؤلف )
: تأیید را به رایت و رای تو انتما
واقبال رابنامه و نام تو انتساب .
رشید وطواط.
-
ظفرانتساب ؛ آنکه فتح و ظفر منسوب باوست . (ناظم الاطباء).
|| (ص ) مرتبط و متعلق و منسوب . (ناظم الاطباء).