اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

انتساب

نویسه گردانی: ʼNTSAB
انتساب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بازبستن خود را به کسی . (ناظم الاطباء). نسبت داشتن به کسی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). خویشتن را بکسی واخواندن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). تعزی . (تاج المصادر بیهقی ). نسبت داشتن . خود را بکسی نسبت دادن . (فرهنگ فارسی معین ). اعتزاء. (از اقرب الموارد): انتسب الی ابیه ؛ بازبست خود را بدان . (منتهی الارب ). انتماء.(یادداشت مؤلف ). || آشکار کردن نسبت . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ارتباط و علاق و پیوستگی و قرابت و خویشی و نسبت و نژاد. (ناظم الاطباء). بستگی . وابستگی . (یادداشت مؤلف ) :
تأیید را به رایت و رای تو انتما
واقبال رابنامه و نام تو انتساب .

رشید وطواط.


- ظفرانتساب ؛ آنکه فتح و ظفر منسوب باوست . (ناظم الاطباء).
|| (ص ) مرتبط و متعلق و منسوب . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
نصرت انتساب . [ ن ُ رَ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) منسوب به فتح و نصرت . مظفر. پیروز. پیروزمند : پای مبارک در رکاب نصرت انتساب آورده . (حبیب السیر ص 1...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ویداریش vidāriŝ (پارتی و مانوی: vidāriŝn) نیپاز nipāz (سغدی: نیپاذ nipaż)***فانکو آدینات 09163657861
انتصاب . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برپای خاستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). برپا ش...
انتصاب نمودن . [ اِ ت ِ ن ُ/ن ِ/ن َ دَ ] (مص مرکب ) قیام کردن . اقدام کردن : تا دل میل نکند زبان به ارتکاب جرایم انتصاب ننماید. (سندبادنامه...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.