انجام
نویسه گردانی:
ʼNJAM
انجام . [اَ ] (اِخ ) عمدةالملک امیرجان از احفاد شاه نعمةاﷲ ولی بود و با خاندان صفوی قرابت داشت ، شاعر و ادیب بود، در زمان عالمگیر بهندوستان رفت و از طرف وی به والیگری کابل و اﷲآباد منصوب گردید سپس بمرتبه ٔ وزیراعظمی رسید و در سال 1159 هَ .ق . کشته شد. از اوست :
فریاد که پیراهن دیوانگی من
چون دامن صحرا خطر از چاک ندارد.
به اوج بیکسی ما پر هما نرسد
رسیده ایم بجایی که کس بما نرسد.
سرشکم کم نمیگردد بسعی چشم بربستن
که نتوان شد ره سیلاب را مانع ز در بستن .
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1046 و صبح گلشن چ هند صص 43 - 44).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
انجام . [ اَ ] (اِ) ۞ انتها و آخر هرکار. (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). اتمام کار. ضد آغاز. (انجمن آرا). آخر کارها. (فرهنگ خطی ). انتها. آ...
انجام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نَجم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ستاره ها.
انجام . [ اِ ] (ع مص ) برآمدن و طلوع شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آشکار شدن . و برآمدن . (از اقرب الموارد). || واشدن آسمان...
تک انجام . [ ت َ اَ ] (اِ مرکب ) جایی است که اسبها در اسب دوانی به آن میرسند ۞ . (فرهنگستان ایران ).
غم انجام . [ غ َ اَ ] (ص مرکب ) آنکه غم ببرد و آن را به آخر رساند. غمزدا : شب و روز پدرت در غم تو روزو شب است ای دلفروز وغم انجام شب و روز...
ره انجام . [ رَه ْ اَ ] (اِ مرکب ) زاد و راحله و اسباب سفر از مرکب و مال سواری و جز آن . (ناظم الاطباء) (از برهان ) : به منزل رسانده ره انجام...
دل انجام . [ دِ اَ ] (ص مرکب ) کسی که مراد دل را به انجام می رساند. (ناظم الاطباء). || که دل به او انجامد. که دل به اومنتهی شود. مطلوب...
راه انجام . [ اَ ] (اِ مرکب ) ره انجام . کنایه از اسب . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). کنایه از هر مرکب عموماً و اسب خصوصاً. (ارمغان آصفی ) (بهار ...
نیک انجام . [ اَ ] (ص مرکب ) خوش عاقبت . عاقبت به خیر. نیکوسرانجام : چون بخت نیک انجام را باما به کلی صلح شدبگذار تا جان می دهد بدگوی بدفرج...
کام انجام . [ اَ ] (ص مرکب ) کامروا. عاقبت بخیر. کامیاب . کامران .- کام انجامی ؛ کامروائی . کامیابی . کامرانی .و تحسر همیخورم که جوان بود و منعم...