اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

انسی

نویسه گردانی: ʼNSY
انسی . [ اُ ] (از ع ، ص نسبی ) همدم و آشنا. (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
انسی . [ اِ ] (ع ص نسبی ، اِ) ضد وحشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی نه راکب دیدم آنجا و نه راجل . منوچهری .ک...
انسی . [ اِ / اَ ن َ ] (ع اِ) واحد انس . (از اقرب الموارد).واحد انس یعنی یک نفر آدم از مردم . (ناظم الاطباء). آدمی . (آنندراج ) (مؤید الفضلاء)...
انسی . [ اَ سا ] (ع اِ) دردگین نسا. (منتهی الارب ). دردگین رگ نسا. (ناظم الاطباء). مبتلا به نقرس . (یادداشت مؤلف ). || رگی است در ساق سف...
انسی . [ اُ ] (اِخ ) اسماعیل بیگ شاملو. شاعر بود.بهند رفت و به حضور شاهجهان رسید و در سال 1026 هَ . ق . کشته شد ۞ . از اوست :آنرا که عقل بیش ...
انسی . [ اُ ] (اِخ ) سید قطب الدین حسین جنابدی معروف به امیر حاج . از جنابد خراسان و مردی وارسته وشاعر و معاصر امیرعلیشیر نوائی بود و به سال...
انسی . [ اُ ] (اِخ ) عبدالرحمن خان بن بختیارخان دهلوی . صوفی و شاعر بود و در 1025 هَ . ق . درگذشت . از اوست :گر دل ز غم دوست سلامت بودی آماجگه...
انسی . [ اُ ] (اِخ ) قاضی نوراﷲ ساوه ای برادرزاده ٔ قاضی مسیح الدین عیسی ساوه ای شاعر قرن نهم . در اراک (عراق ) و خراسان قاضی بود. از اوست :د...
عنسی . [ ع َ ] (ص نسبی ) منسوب است به عنس بن مالک بن اُدَد. و آن حیی است از مذحج . (از اللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به عنس (ابن مالک ...
عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) اسودبن کعب عنسی . لقبش ذوالحمار و کذاب است . وی کسی بود که در عهد پیغمبر (ص ) در یمن ادعای پیغامبری کرد. رجوع به اسو...
عنسی . [ ع َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن احمد عنسی صنعانی . رجوع به علی عنسی شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.