انق
نویسه گردانی:
ʼNQ
انق . [ اَ ن َ ] (ع مص ) افزون شدن نیکویی چیزی . (از ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || شادمان گردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). شاد شدن . (مصادر زوزنی ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دوست داشتن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دوست داشتن کسی را. (از ناظم الاطباء). || شگفت نمودن به چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شگفت نمودن به چیزی و گزیدن آنرا بر جز آن و قانع شدن به آن . (از اقرب الموارد). || بشگفت آوردن . || بالیدن . (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عوج عنق . [ ج ِ ع ُ ن ُ ] (اِخ ) همان عوج بن عنق است که گاهی بصورت اضافه ٔ بنوت خوانده می شود : نیکبختان بخورند و غم دنیا نخورندکه نه بر...
عوج ابن عوق در تداول فارسیزبانان به عوج بن عُنُق مشهور است نام مردی افسانهای است. افسانهها دربارهٔ او در افسانهها آمده که او در منزل آدم زاده شد و...