اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

انگشت خاییدن

نویسه گردانی: ʼNGŠT ḴAYYDN
انگشت خاییدن . [ اَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از حسرت و افسوس خوردن و ندامت و پشیمانی داشتن . (از برهان قاطع) (از آنندراج ). کنایه از پشیمانی خوردن و ندامت کردن و افسوس خوردن . (هفت قلزم ). پشیمان شدن و تأسف خوردن . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 78) :
چون سلیمان قدر دل اکنون نمی دانی که چیست
آن زمان انگشت می خایی که بی خاتم شدی .

سعدی (از آنندراج ذیل انگشت خواره ).


هرکه خواهد که درین طایفه انگشت خلاف
بر خطایی بنهد گو برو انگشت بخای .

سعدی .


رقیب انگشت می خاید که سعدی چشم برهم نه
مترس ای باغبان از گل که می بینم نمی چینم .

سعدی .


هرکس که بجان پند عزیزان نکند گوش
بسیار بخاید سر انگشت ندامت .

حافظ (از انجمن آرا).


از گداز شمع روشن شد که در بزم وجود
روزی روشندلان انگشت خود خاییدن است .

صائب .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.