اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

انگیز

نویسه گردانی: ʼNGYZ
انگیز. [ اَ ] (اِ) ریشه ٔ فعل انگیزیدن ، آنچه باعث انگیزش و تحریک باشد. محرک . انگیزه . (فرهنگ فارسی معین ) : گمان می برم که قصه ٔ دمنه انگیزحسودان باشد. (انوار سهیلی از فرهنگ فارسی معین ).
آنکه می کشت مرا غمزه ٔ خونریز تو بود
گرچه او کشت ولیکن همه انگیز تو بود.

؟


|| نوعی از ناز غریبه که شهوت را برانگیزد. (آنندراج ) :
ز اندام ایاز شوخ خونریز
مقشر می کندبادام انگیز.

زلالی (از آنندراج ).


|| برانگیخته . بلندساخته . برخیزانیده . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از انجمن آرا). || حرکت قوت شهویه . (آنندراج ) (انجمن آرا). || در ترکیب بجای نعت فاعلی (انگیزنده )می نشیند: آتش انگیز، آرزوانگیز، آشوب انگیز، ابرانگیز(جنگل ابرانگیز)، اسرارانگیز، اسف انگیز، اشتهاانگیز، بادانگیز (نفاخ )، بارانگیز، بهجت نگیز، بیم انگیز، تب انگیز، ترس انگیز، حزن انگیز، حسدانگیز، حسرت انگیز، حیرت انگیز، خاطرانگیز، خشم انگیز، خصومت انگیز، خیال انگیز، دشمن انگیز، دل انگیز، دوست انگیز (که بود از پدر دوست انگیزتر. نظامی )، دولت انگیز، دهشت انگیز، راحت انگیز، رأفت انگیز، رشگ انگیز، رعب انگیز ۞ ، رغبت انگیز، رقت انگیز، روح انگیز، رونق انگیز، سپاه انگیز، سرعت انگیز، سرورانگیز، شادی انگیز، شب انگیز، شرانگیز، شرم انگیز، شفقت انگیز، شکارانگیز، شگفت انگیز، شماتت انگیز، شورانگیز، شهوت انگیز، طرب انگیز،عبرت انگیز، عشق انگیز، غبارانگیز، غضب انگیز، غم انگیز، فرح انگیز ۞ ، فسادانگیز، گردانگیز، غیرت انگیز، فتنه انگیز، گمان انگیز، لشکرانگیز، مسرت انگیز، ملال انگیز، ملالت انگیز، ملامت انگیز، ملک انگیز، مهرانگیز، نخچیرانگیز، نخوت انگیز، نشاطانگیز، نفخ انگیز، نفرت انگیز، وحشت انگیز، وهم انگیز، هراس انگیز، هول انگیز، هیجان انگیز. رجوع به همین کلمات در جای خود شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
نای انگیز. [ اَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لیریائی بخش پاپی شهرستان خرم آباد، در 17هزارگزی جنوب شرقی ایستگاه سپیددشت . درجلگه ٔ معتدل هوائی...
نفخ انگیز. [ ن َ اَ ] (نف مرکب ) غذای باددار. غذائی که خوردنش تولید نفخ در شکم و معده کند.
نمک انگیز. [ ن َ م َ اَ ] (نف مرکب ) نمک ریز. که نمک فروپاشد.- نمک انگیز شدن ؛ کنایه از گریان شدن و گریستن : دیده ٔ اوچون نمک انگیز شدهرکه ...
هوس انگیز. [ هََ وَ اَ ] (نف مرکب ) آنچه یا آنکه در آدمی هوسی پدید آرد. موجب هوس . مشهی .
طرب انگیز. [ طَ رَ اَ ] (نف مرکب ) که طرب انگیزد. طرب خیز.(آنندراج ). شادی و فرخ انگیز. نشاطآور : مطربان طرب انگیز نوازنده نواما نوازنده ٔ مدح ...
عشق انگیز. [ ع ِ اَ ] (نف مرکب ) عشق انگیزنده . برانگیزنده ٔ عشق و شیفتگی : شقایقهای عشق انگیز پیشاپیش طاووسان بسان قطره های قیر باریده براخگر...
رقت انگیز. [ رِق ْ ق َ اَ ] (نف مرکب ) رقت آور. که رقت قلب آورد. که حس ترحم و شفقت برانگیزد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به رقت آور شود.
روح انگیز. [ اَ ] (نف مرکب ) آنچه روح را بهیجان آرد. دل انگیز. مفرح . شادی آور. روحبخش .
بیم انگیز. [ اَ ] (نف مرکب ) برانگیزاننده ٔ ترس . محرک بیم .
حزن انگیز. [ ح ُ اَ ] (نف مرکب ) که حزن آرد. آنچه احساس اندوه برانگیزاند.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.