اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اوثان

نویسه گردانی: ʼWṮAN
اوثان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَثَن . بت ها. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اصنام . (ترجمان القرآن ) :
چو بردارد ز پیش روی اوثان
حجاب ماردی دست برهمن .

منوچهری .


شمشهای زر از قدود بدود واجسام اصنام و ابدان اوثان فرومیریختند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت
مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
اوسان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وَسَن به معنی حاجت و نیاز: و کذا قضت الابل اوسانها من الماء؛ ای اوطارها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به ...
اوسان . [ اَ ] (اِ) فسان . (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). افسان و آن سنگی که شمشیر و خنجر و کارد بدان تیز کنند. (برهان )(ناظم الاطباء) (انجمن ...
عوسان . [ ع َ وَ ] (ع مص ) شب برگشتن گرد چیزی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). طواف کردن در شب . || کوشیدن و رنج بردن جهت عیال . || قوت ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.