گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اور نویسه گردانی: ʼWR اور. [ اُرْ ] (اِخ ) ۞ ولایتی با 6037 کیلومتر مربع وسعت و 332514 تن جمعیت در شمال فرانسه در نورماندی . مرکزش اورو. (از دایرةالمعارف فارسی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه واژه معنی گردن آور گردن آور. [ گ َ دَ وَ ] (ص مرکب ) پهلوان . دلیر. شجاع : این کرمانی مردی بود ضخم و گردن آور... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ). بگتغدی را فرمود هزار غلا... گریه آور گریه آور. [ گ ِرْ ی َ / ی ِ وَ ](نف مرکب ) گریه آورنده . متأثرکننده . ناراحت کننده . کمین آور کمین آور. [ ک َ وَ ] (نف مرکب ) کمین دار. آنکه کمین می سازد و در کمین می نشیند. (ناظم الاطباء). خداوند کمین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و ر... کراهت آور کراهت آور. [ ک َ هََ وَ ] (نف مرکب ) آنچه تولید کراهت کند. کراهت آورنده . نفرت آور. نفرت انگیز. (فرهنگ فارسی معین ). تأسف آور تأسف آور. [ ت َ ءَس ْ س ُ وَ ](نف مرکب ) تأسف انگیز. که اندوه و حسرت آورد. که دریغ و درد انگیزد. رجوع به تأسف و ترکیبات آن شود. الزام آور الزام آور. [ اِ وَ ] (نف مرکب ) تعهدآور. ملتزم کننده . اجباری . رجوع به اِلزام شود. خنده آور خنده آور. [ خ َ دَ / دِ وَ ] (نف مرکب ) خنده آورنده . مضحک . مسرت انگیز. (ناظم الاطباء). خجالت آور خجالت آور. [ خ َ / خ ِ ل َوَ ] (نف مرکب ) موجب خجالت . باعث تشویر. باعث شرم ساری . شرمسارکننده . خجالت آورنده مرکب از «خجالت » و «آور» است که ... دنبه آور دنبه آور. [ دُم ْ ب َ / ب ِ وَ ] (نف مرکب ) الیانه . الیاء (در مؤنث ). آلی . اَلی ّ. الیان (در مذکر): نعجة الیانة؛ میش دنبه آور. بزرگ دنبه . کلان ... سرسام آور سرسام آور /sarsām[']āvar/ معنی آنچه سبب سرسام شود؛ سرسامآورنده. فرهنگ فارسی عمید دیکشنری انگلیسی ترکی عربی staggering تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۱ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود