گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اورمز نویسه گردانی: ʼWRMZ اورمز. [ م ُ ] (اِخ ) پسرزاده ٔ اسفندیار که پسر بهمن باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء) : کمین بنده ٔ تو بود اورمزکه توچون شبانی و ایشان چو بز.فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه واژه معنی اورمز اورمز. [ م َ ] (اِخ ) اورمزد. ستاره ٔ مشتری . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). آنرا ازاوش نیز خوانند. (آنندراج ). || (اِ) روز اول از هر ماه ش... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود