اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اوره

نویسه گردانی: ʼWRH
اوره . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان دماوند. کوهستانی و سردسیر و دارای 450 تن سکنه است . آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات ، بنشن ، سیب زمینی ، قیسی و میوجات سردسیری و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
اوره . [ اَ رَ / رِ ] (اِ) ابره ، قبا و ابره رضایی و غیره . (غیاث اللغات ). رویه ٔ قبا. (انجمن آرا). ابره است که روی قبا و کلاه وامثال آن ب...
اوره . [ اَ رَه ْ ] (اِ مرکب ) رهگذر آب . (اوبهی ). آب راهه .
اوره . [ اَ رَه ْ ] (ع ص ) گول و احمق . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). احمق . (تاج المصادر بیهقی ). ابله .
اوره . [ رِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ به اصطلاح کیمیا، ماده ای است بی رنگ و بی بو و طعمش شبیه به طعم شوره که در بول تولید میگردد و چون با اکسی...
اوره . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش نطنز شهرستان کاشان . کوهستانی و سردسیر و خوش آب و هوا و دارای 950 تن سکنه است . آب آن از...
اوره (به انگلیسی: Urea)یا کاربامید (به انگلیسی: carbamide) یک ترکیب آلی با فرمول شیمیایی NH۲)۲CO) می‌باشد. این مولکول دارای دو گروه آمین (- NH۲) باقیم...
اره و اوره . [ اَ رَ / رِ وُ رَ / رِ ] (ق مرکب ، از اتباع ) (در تداول عوام ) با تمام کسان خود، و گاه این جمله را بر آن مزید کنند: شنبله غوره...
آوره . [ رَ / رِ ] (اِ) اَبرَه . ظهاره .
آوره . [ رَه ْ ] (اِ مرکب ) آبراهه . گذرگاه آب . معبر آب .
اورة. [ اَ وِ رَ ] (ع ص ) ارض اورة؛ زمین سخت خشک . (منتهی الارب ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.