گفتگو درباره واژه گزارش تخلف اوری نویسه گردانی: ʼWRY اوری . [ اَ را ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی است از وری . آتش افروخته تر. و در این شاهد ترکیب کنایی است یعنی کسی که مهمان بیشتر بخانه ٔ او فرود می آید : اعز الوری جاراً و احماهم حمی و اوراهم زنداً و ابسطهم یداً.(از تاریخ بیهق ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی جمع آوری جمع آوری. گِردآوری، دور هم گِرد آوردن، یک مجموعه ترتیب دادن. رجوع شود به جمع. شیخ عوری این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. زیان آوری زیان آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) خسارت و آسیب و ضرر و مضرت . (ناظم الاطباء). زیان آوردن . رجوع به همین کلمه و زیان و دیگر ترکیبهای آن شود. شکم آوری شکم آوری . [ ش ِ ک َ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شکم آور. بزرگ شکمی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکم آور شود. پیام آوری پیام آوری . [ پ َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل پیام آور. رسالت . پیغام گزاری : سکندر بحکم پیام آوری بر خویش خواندش بنام آوری .نظامی . حرص آوری حرص آوری . [ ح ِ وَ ] (حامص مرکب ) آزور شدن . حریص شدن : بدگمانی کردن و حرص آوری کفر باشد نزد خوان مهتری .مولوی . خشم آوری خشم آوری . [ خ َ / خ ِ وَ ] (حامص مرکب )غضبناکی . عصبانیت . خشمناکی . (یادداشت بخط مؤلف ). دین آوری دین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دین آور. پیامبری . رسالت . تشریع. رزم آوری رزم آوری . [ رَ وَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . (فرهنگ فارسی معین ). عمل رزم آور. صفت رزم آور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به رزم آور شود. رفت آوری رفت آوری . [ رَ وَ ] (حامص مرکب ) رفت آمد. (ناظم الاطباء). رفت و آمد. (فرهنگ لغات شاهنامه ) : یکی گفت ما را خوالیگری بیاید بر شاه رفت آوری .ف... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود