اوری
نویسه گردانی:
ʼWRY
اوری . (اِ) نوعی مازو را نامند. (گل گلاب ). گونه ای از بلوط و نام اوری رادر درفک و جواهردشت رامسر بدان دهند. گوری (رامسر)،اورو (شفارود)، پاچه مازو (لاهیجان )، ترش مازو (گرگان ) و پالط (ارسباران ). این درخت در ارتفاعات 1800گزی زرین گل تا 2400 گزی کلاردشت هست . رجوع به بلوط شود.
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زبان آوری . [ زَ وَ ] (حامص مرکب ) فصاحت و بلاغت . (ناظم الاطباء). سخن گویی . زبان دانی . چیره دستی در سخن . زبان گویا داشتن . درسخن توانا بودن ...
کین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . جنگجویی . رجوع به مدخل قبل شود. || انتقامجوئی . خونخواهی : میان ار ببستی به کین آوری به ایران نک...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خنده آوری . [ خ َ دَ وَ ] (حامص مرکب ) عمل خنده آوردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
زبان آوری کردن . [ زَ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سلق . (دهار) (ترجمان القرآن ). زبان بازی کردن . شوخی و گستاخی کردن در سخن . بی باکانه سخن گفتن ...