اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اوری

نویسه گردانی: ʼWRY
اوری . (اِخ ) ۞ ایالت (= کانتون ) با مساحت 1075 کیلومتر مربع و جمعیت 28556 تن از کشور سویس . کرسی آن آلتدورف . قسمت آلپی آن یخچالهای طبیعی و مراتع دارد. رود ویس در آن سرچشمه میگیرد و دره اش جنگلی و چمن زار است . وقایع افسانه تل در اینجا روی داده . در 1291م . اوری و شویتس و اونتروالدن اتحادیه ای تشکیل دادند که هسته ٔ مرکزی کشور سویس شد. (دایرةالمعارف فارسی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
جمع آوری. گِردآوری، دور هم گِرد آوردن، یک مجموعه ترتیب دادن. رجوع شود به جمع.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
زیان آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) خسارت و آسیب و ضرر و مضرت . (ناظم الاطباء). زیان آوردن . رجوع به همین کلمه و زیان و دیگر ترکیبهای آن شود.
شکم آوری . [ ش ِ ک َ وَ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت شکم آور. بزرگ شکمی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکم آور شود.
پیام آوری . [ پ َ وَ ] (حامص مرکب ) عمل پیام آور. رسالت . پیغام گزاری : سکندر بحکم پیام آوری بر خویش خواندش بنام آوری .نظامی .
حرص آوری . [ ح ِ وَ ] (حامص مرکب ) آزور شدن . حریص شدن : بدگمانی کردن و حرص آوری کفر باشد نزد خوان مهتری .مولوی .
خشم آوری . [ خ َ / خ ِ وَ ] (حامص مرکب )غضبناکی . عصبانیت . خشمناکی . (یادداشت بخط مؤلف ).
دین آوری . [ وَ ] (حامص مرکب ) عمل دین آور. پیامبری . رسالت . تشریع.
رزم آوری . [ رَ وَ ] (حامص مرکب ) جنگاوری . (فرهنگ فارسی معین ). عمل رزم آور. صفت رزم آور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به رزم آور شود.
رفت آوری . [ رَ وَ ] (حامص مرکب ) رفت آمد. (ناظم الاطباء). رفت و آمد. (فرهنگ لغات شاهنامه ) : یکی گفت ما را خوالیگری بیاید بر شاه رفت آوری .ف...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.