اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اوغلی

نویسه گردانی: ʼWḠLY
اوغلی . [ اُ غ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به اوغلان که قومی است ازبک . الف و نون در حال نسبت حذف شده ، و در لغات ترکی نوشته که اوغلی به معنی پسر او، چه «اوغل » بمعنی پسر و بچه و یای معروف به معنی اوزیرا که ضمیر غایب است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
شیخ اوغلی . [ ش َ اُغ ْ ] (اِخ ) شیخ زاده . فرزند شیخ . لقبی دیگراست هر یک از پادشاهان صفوی را. (از فرهنگ فارسی معین ، ذیل شیخاوند). رجوع به ...
دین اوغلی . [ اُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه با 168 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
چنگال اوغلی . [ چ َ ] (اِخ ) (طاهر پاشا) یکی از وزرای سلطان محمودخان ثانی و سلطان عبدالحمیدخان (از سلاطین عثمانی ). وی بسال 1259 از وزارت م...
بالطه اوغلی . [ طَ ] (اِخ ) (سلیمان بک ..) از دریانوردان عثمانی که در زمان سلطان مرادخان قصبه ٔ قالونه را فتح کرد و در زمان سلطان محمدخان ...
پازواند اوغلی . (اِخ ) رجوع به پاسبان اوغلی شود.
پاسبان اوغلی . [ اُ ] (اِخ ) (به غلطپازواند اوغلی نیز نامیده میشود.) بزمان سلطان سلیم خان ثالث در ناحیت وَدین خروج کرد و تا حدود بالکان و ب...
یازیجی اوغلی . [ اُ ] (اِخ ) شیخ محمد بیجان ... از علما و مشایخ قرن نهم و معاصر سلطان مرادخان ثانی بود و به سال 855 هَ . ق . درگذشت . (از قا...
حاجی اوغلی بازارجغی . [ ] (اِخ ) قصبه ای است در بلغارستان واقع در سنجاق بارنه ، در چهل هزارگزی شمال بارنه ، دارای پنج هزار سکنه . (از قامو...
باج اوقلی . [ اُق ْ ] (ترکی ، اِ مرکب ) باجُغلو. باجُقلی . قسمی مسکوک طلای ترکان عثمانی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.