اوغلی 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ʼWḠLY 
    
							
    
								
        اوغلی . [ اُ غ ُ ] (ص  نسبی ) منسوب  به اوغلان  که  قومی  است  ازبک . الف  و نون  در حال  نسبت  حذف شده ، و در لغات  ترکی  نوشته  که  اوغلی  به  معنی  پسر او، چه  «اوغل » بمعنی  پسر و بچه  و یای  معروف  به  معنی  اوزیرا که  ضمیر غایب  است . (غیاث  اللغات ) (آنندراج ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        شیخ اوغلی . [ ش َ اُغ ْ ] (اِخ ) شیخ زاده . فرزند شیخ . لقبی  دیگراست  هر یک  از پادشاهان  صفوی  را. (از فرهنگ  فارسی  معین ، ذیل  شیخاوند). رجوع  به ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دین  اوغلی . [ اُ ] (اِخ ) دهی است  از دهستان  چهاراویماق  بخش  قره آغاج  شهرستان  مراغه  با 168 تن  سکنه . (از فرهنگ  جغرافیائی  ایران  ج 4).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چنگال اوغلی . [ چ َ ] (اِخ ) (طاهر پاشا) یکی  از وزرای  سلطان  محمودخان  ثانی  و سلطان  عبدالحمیدخان  (از سلاطین  عثمانی ). وی  بسال  1259 از وزارت  م...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بالطه  اوغلی . [ طَ ] (اِخ ) (سلیمان  بک ..) از دریانوردان  عثمانی  که  در زمان  سلطان  مرادخان  قصبه ٔ قالونه  را فتح  کرد و در زمان  سلطان  محمدخان ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پازواند اوغلی . (اِخ ) رجوع  به  پاسبان  اوغلی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پاسبان  اوغلی . [ اُ ] (اِخ ) (به  غلطپازواند اوغلی  نیز نامیده  میشود.) بزمان  سلطان  سلیم خان  ثالث  در ناحیت  وَدین  خروج  کرد و تا حدود بالکان و ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        یازیجی  اوغلی . [ اُ ] (اِخ ) شیخ  محمد بیجان ... از علما و مشایخ  قرن  نهم  و معاصر سلطان  مرادخان  ثانی  بود و به  سال  855 هَ . ق . درگذشت . (از قا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        حاجی  اوغلی  بازارجغی . [  ] (اِخ ) قصبه ای  است  در بلغارستان  واقع در سنجاق  بارنه ، در چهل  هزارگزی  شمال  بارنه ، دارای  پنج  هزار سکنه . (از قامو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        باج اوقلی . [ اُق ْ ] (ترکی ، اِ مرکب ) باجُغلو. باجُقلی . قسمی  مسکوک  طلای  ترکان  عثمانی .