بائس
نویسه گردانی:
BAʼS
بائس . [ ءِ ] (ع ص ) مردی که به وی سختی یا بلیتی یا درویشی رسیده باشد. (منتهی الارب ). سختی رسیده . (ربنجنی ). محتاج شونده و درویش . (غیاث ). فقیر که درخور ترحم است . آنکه به بلیتی دچار است . مرد بدحال از غایت فقر.
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
بائث . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از بوث .
بائص . [ ءِ ] (ع ص ) یقال خمس ٌ بائص ؛ یعنی شتران بآبخور شتابنده . (منتهی الارب ). || راه دور. (اقرب الموارد).
بایس . [ ی ِ ] (ع ص ) بائس . مردی که به وی سختی یا بلیتی یا درویشی رسیده باشد. (آنندراج ). سختی رسیده . (مهذب الاسماء).
بایص . [ ی ِ ] (ع ص ) بائص . از مصدر بوص ، به معنی دوری و بعد و فاصله . طریق بائص ؛ بعید. (از اقرب الموارد). || شتابنده . پیشی گیرنده . (آنندر...
بعیث . [ ب َ ] (ع ص ) فرستاده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). مبعوث . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به مبعوث شود.
بعیث بصری . [ ب َ ث ِ ب َ ] (اِخ ) ابویزید خداش بن بشربن خالد. رجوع به بعیث المخاشعی خداش بن بشر و ابویزید خداش شود.
بعیث المخاشعی . [ ب َ ثِل ْ م ُ ش ِ ] (اِخ ) یا بعیث بصری . ابویزید خداش بن بشربن خالد. رجوع به بعیث بصری وابویزید خداش و ریحانة الادب و اعل...