اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باجه

نویسه گردانی: BAJH
باجه . [ ج َ ] (اِخ ) قصبه ایست در تونس و در ساحل دریاواقع است و آن موضعی پرزیتون میباشد. این قصبه را باجةالزیت مینامیدند. شاعر هجاگوی مشهور، محمدبن ابی معوج از این جا برخاسته است . (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
باجه جی زاده . [ ج َ جی دَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بک ، پسر سلیم بغدادی ، معروف به باجه جی زاده .رئیس محکمه ٔ تجارت بغداد. متوفی در حدود سال 1500 ...
باجة. [ ج َ ] (معرب ، اِ) نوعی از طعام . «با». آش . نانخورش . ج ، باجات .
باجة. [ ج َ ] (اِخ ) نام پدر اسماعیل شیرازی محدث است . (منتهی الارب ).
باجة. [ ج َ ] (اِخ ) ۞ شهریست به اسپانیا. (دمشقی ). شهریست به اندلس . (منتهی الارب ). رجوع به باجه شود.
باجة. [ ج َ ] (اِخ ) شهریست به افریقیه ، و از آن شهر است عبداﷲبن محمد و صاحب تصانیف ابوالولید سلیمان بن خلف . (منتهی الارب ). و رجوع به عقد...
باجة. [ ج َ ] (اِخ ) قریه ای از قریه های اصفهان . (روضات الجنات ص 322). رجوع به باجه شود.
قصر باجة. [ ق َ رِ ج َ ] (اِخ ) شهری است به اندلس از نواحی باجه نزدیک دریا. بعضی گمان کرده اند که عنبر در سواحل آن یافت شود. (معجم البلدان...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.