اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باجی

نویسه گردانی: BAJY
باجی . (ترکی ، اِ) در ترکی بمعنی خواهر و همشیره . (غیاث ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). خواهر (خراسان ). از ثقات ایران مسموع شده که این لفظ مخصوص خطاب بخواهر است نه مرادف آن ، چنانکه بعضی گمان برده اند. اشرف گوید :
بر تو زیبد که خراج از همه خوبان گیری
شاه حسنی ّ و ترا لیلی و شیرین باجی .
نواب که باشد بجهان تاراجی
چسپان شده اختلاط او با باجی
زرها گیرد ز وجه فرج لولی
هستنداین قوم ازبرایش باجی .

(از آنندراج ).


|| زنی ناشناس . (خطاب ): باجی از جلو دکان رد شو! باجی خیرم ده ! || خادمه نزد اروپائیان مقیم ایران . خادمه ٔ مسلم نزد غیرمسلم .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
باجی یاسمن .[ س َ م َ ] (اِخ ) یکی از ائمه ٔ فقه کتاب کلثوم ننه .
علاءالدین باجی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ ] (اِخ )علی بن محمد شافعی . رجوع به علی بن محمد شافعی شود.
قلعه سلطان باجی . [ ق َ ع َ س ُ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم . این ده در 6هزارگزی شمال قم قرار گرفته و موقع جغ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.