بادا. (فعل دعایی ) دعای مغایبه و معنی آن «بُوَدا»ست و چون دعا بخطاب کنند بادی گویند و معنی آن با شماست . (آنندراج ). در مقام دعا آرند و مقام آن آخر کلامست . (هفت قلزم ). کلمه ٔ دعابمعنی باد. (ناظم الاطباء). مدح و ثنا و ستایش : هرچه باداباد من این کار را میکنم . (فرهنگ نظام ). بادا مخفف «بودا» فعل مضارع از مصدر بودن است که متقدمان بعنوان دعا الفی بوسط افعال می افزودند مانند «کند»، «کناد» و «شود»، «شواد» و غیره . بنابراین الف وسط این کلمه ٔ «بادا» حرف دعاست و واو «بود» حذف شده است و الف آخر الف اشباع یا اطلاق است از قبیل
: روزه بپایان رسید و آمد نوعید
هر روز بر آسمانْت بادا مروا.
رودکی .
نه آرام بادا شما را نه خواب
مگر ساختی کین افراسیاب .
فردوسی .
بگفت این و بدرود کردش بمهر
که یار تو بادا برفتن سپهر.
فردوسی .
و مؤلفان کتب هفت قلزم و آنندراج که الف آخر کلمه را بمعنی دعا آورده اند اشتباه کرده اند. || گاهی شعرا بجناس در اشعار خود آرند بمعنی پاداش باشد
: دهانت پسته و چشمانْت بادام
فدای آن دهان و چشم بادام
۞ .
؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).
دهنت پسته ٔ شور است و لبت تنگ شکر
من فدای تو و آن پسته و شکّر بادام .
سلمان (از شرفنامه ٔ منیری ).