اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بادا

نویسه گردانی: BADʼ
بادا. (فعل دعایی ) دعای مغایبه و معنی آن «بُوَدا»ست و چون دعا بخطاب کنند بادی گویند و معنی آن با شماست . (آنندراج ). در مقام دعا آرند و مقام آن آخر کلامست . (هفت قلزم ). کلمه ٔ دعابمعنی باد. (ناظم الاطباء). مدح و ثنا و ستایش : هرچه باداباد من این کار را میکنم . (فرهنگ نظام ). بادا مخفف «بودا» فعل مضارع از مصدر بودن است که متقدمان بعنوان دعا الفی بوسط افعال می افزودند مانند «کند»، «کناد» و «شود»، «شواد» و غیره . بنابراین الف وسط این کلمه ٔ «بادا» حرف دعاست و واو «بود» حذف شده است و الف آخر الف اشباع یا اطلاق است از قبیل :
روزه بپایان رسید و آمد نوعید
هر روز بر آسمانْت بادا مروا.

رودکی .


نه آرام بادا شما را نه خواب
مگر ساختی کین افراسیاب .

فردوسی .


بگفت این و بدرود کردش بمهر
که یار تو بادا برفتن سپهر.

فردوسی .


و مؤلفان کتب هفت قلزم و آنندراج که الف آخر کلمه را بمعنی دعا آورده اند اشتباه کرده اند. || گاهی شعرا بجناس در اشعار خود آرند بمعنی پاداش باشد :
دهانت پسته و چشمانْت بادام
فدای آن دهان و چشم بادام ۞ .

؟ (از شرفنامه ٔ منیری ).


دهنت پسته ٔ شور است و لبت تنگ شکر
من فدای تو و آن پسته و شکّر بادام .

سلمان (از شرفنامه ٔ منیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
بادا. (اِخ ) نسبتی است که ابوالحسن احمدبن علی بن حسن بن هیثم طهمان بغدادی معروف به ابن الباد بدان شهرت داشت . وی مردی ثقه و فاضل بود ...
بادا. (اِخ ) ابوعبداﷲ حسن بن علی بن باد، نیای ابوالحسن احمدبن علی بن حسن بن هیثم بغدادی (264 - 371 هَ . ق .). وی محدثی ثقه بود و از ابوشعی...
بادا. (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ممزاتی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 75).
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: اوسپار uspār (سغدی: uskpār)***فانکو آدینات 09163657861
بعداً. [ ب َ دَن ] (ع ق ) سپس . وقت دیگر. زمان دیگر.مقابل قبلاً. سپس چیزی . (مؤید الفضلاء). پس از آن .
بعداء. [ ب ُ ع َ ] (ع اِ) ج ِ بعید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به بعید شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.