اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بادام

نویسه گردانی: BADʼM
بادام . (اِخ ) ابن عبداﷲ. نام مأموری که بفرمان هارون الرشید، یحیی برمکی را قید و بند کرد. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 240).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
بادام دره . [ دَ رِ / دَرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند در 51هزارگزی شمال باختری قاین . منطقه ای است کوه...
بادام صفت . [ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند بادام . همچون بادام : بادام صفت ز سرخ بیدی یابم به برهنگی سپیدی .(منسوب به نظامی ).
سیه بادام . [ ی َه ْ ] (اِ مرکب ) کنایه از چشم سیاه خوبان . (آنندراج ). چشم معشوق . (غیاث اللغات ).- سیه بادام افشاندن ؛ رسمی است در ولایت ...
خلف بادام . [ خ َ ](اِخ ) دهی است از دهستانهای یزد که نام دیگر آن پشت بادام است رجوع به پشت بادام در این لغت نامه شود.
دره بادام . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان . واقع در 55هزارگزی جنوب کرمانشاهان و 4هزارگزی چنار، ب...
دره بادام . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان موگوئی بخش آخوره شهرستان فریدن ، واقع در 50هزارگزی باختر آخوره ، با 132 تن سکنه . آب آن از...
دره بادام . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه شاه آباد به مهران میان همه کوشتی و تنگ ژومرک ، در 20هزارگزی شاه آباد. (یادادشت مرحوم دهخد...
بادام یار. (اِخ ) دهی است جزء دهستان گاوگان بخش دهخوارقان شهرستان تبریز، در 12هزارگزی جنوب خاوری دهخوارقان و 12هزارگزی شوسه ٔتبریز - دهخوا...
پشت بادام . [ پ ُ ] (اِخ ) رجوع به رباط پشت بادام شود.
بادام، کوه \ kūh-e bādām\ ، کوهی در شمال رودخانۀ سیاه‌سنگ، در جنوب غربی روستاهای گلخندان و زردستان. این کوه در فاصلۀ ۱۵کیلومتری جنوب جادۀ تهران ـ بومه...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.