اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بادر

نویسه گردانی: BADR
بادر. [ دِ ] (ع ص ، اِ) ماه تمام . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || غلام تمام در جوانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شتابنده . (غیاث ).مسرع و سبقت گیرنده . (قطر المحیط). ج ، بوادر. (قطر المحیط). || میوه ٔ رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || راست گوی بود. (نسخه ٔ خطی فرهنگ اوبهی ). ۞
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
بادر. [ دَ ] (اِ) مرضی است که آنرا سرخ باده ۞ گویند. (آنندراج ). سرخباد که تب هم گویند. رجوع به شعوری ج 1 ورق 159 شود. باد سرخ . رجوع ب...
بادر. [ دَ رَ ] (اِخ ) ۞ موضعی بهندوستان . رجوع به ماللهند چ لیپزیک ص 155 س 17 شود.
بادر. [ دَ ] (ص ) تازه و سبز. || مرطوب . (ناظم الاطباء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.