اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باذان

نویسه گردانی: BAḎʼN
باذان . (اِخ ) ابواسحاق . تابعی است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
باذان . (اِخ ) باذام . ابومهران . مردی پارسی نژاد است که از طرف کسری حاکم یمن بود. این پادشاه بعد از پاره کردن نامه ٔ حضرت محمد (ص ) وی ر...
باذان . (اِخ ) باذام . ابوصالح ، مولی ام هانی . مفسر و محدث است . رجوع به باذام شود.
ارته باذان . [ اَ ت َ ] (اِخ ) ارته بازان . از وُلاة آترپاتکان (آذربایجان ) معاصر آن تیوخوس سوم پادشاه سلوکی که با وی عهد دوستی بست . (ایران ...
باذان فیروز. (اِخ ) بادان فیروز. اسم اردبیل که شهر مشهوریست بآذربایجان که فیروز یکی از ملوک فارس آنرا بنا نهاد. (از معجم البلدان ) (مراصد ال...
باذان فارسی . (اِخ ) همان باذان باشد. رجوع به باذان و الجماهر ص 67 شود.
شهربن باذان . [ ش َ رِ ن ِ ] (اِخ ) نام حاکم صنعا در زمان رسول اکرم ، در مجمل التواریخ و القصص و حبیب السیر چنین آمده است : در زمان پیغمبر ...
باذان الکتاب . [ ](اِخ ) نام ناحیه ای از اعمال اهواز. (تاج العروس ).
باذان بن ساسان . [ ن ِ ن ِ ] (اِخ ) ظاهراً همان باذان حاکم یمن است که بسال دهم هجرت اسلام آورد. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 281).
بازان . [ ن ِ ] (ع اِ) تثنیه ٔ باز در حالت رفع.
بازان . (نف ) نعت فاعلی از باختن . در حال باختن . بازنده . رجوع به باختن و بازنده شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.