اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بار

نویسه گردانی: BAR
بار. [ بارر ] (اِخ ) ۞ نام قصبه ٔ تجارتگاهی است در آلزاس لورن که در 14هزارگزی شمال شلستاد واقع است و در جوار آب معدنی گرم و جنگل بزرگی قرار دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خونابه بار. [ ب َ / ب ِ] (نف مرکب ) خونابه ریز. پراشک . اشک ریز : پیش در تو هرشب خاقاني از هوایت دو چشم نرگسین را خونابه بار کرده .خاقانی .
نقیبان بار. [ ن َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرشتگان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). ملایکه و فرشتگان . (ناظم الاطباء).
بی خر و بار. [ خ َ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بی چیز. فقیر. رجوع به ماده ٔ بعد شود.
بی بند و بار (بَ دُ) (ص مر.) لاابالی، بی قید. فرهنگ فارسی معین.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
محصول دادن ثمری شدن
ساحل خلیج فارس
بار بستن زبان . [ ب َ ت َ ن ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از ظهور کردن رنگ از جهت غلبه ٔ یکی از اخلاط چهارگانه . درین حال گویند زبان ...
سرخود بار آمدن . [ س َ خوَدْ / خُدْ م َ دَ ] (مص مرکب ) مطلق و بی ادب بزرگ شدن . (یادداشت مؤلف ).
بار کسی برداشتن . [ رِ ک َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) وزر. (ترجمان القرآن ).
« قبلی ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۵ ۱۴ ۱۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.