گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بارث نویسه گردانی: BARṮ بارث . (اِخ ) ۞ خاورشناس آلمانی است که دیوان قطامی ۞ شاعر را بدست آورد و بر آن مقدمه و ملاحظاتی بزبان آلمانی افزود و بسال 1903 م . در لیدن با متن و شرح عربی بچاپ رسانید و خدمات دیگر نیز در فرهنگ اسلامی نموده است . (از فرهنگ خاورشناسان ص 56). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی بارس بارس . (ترکی ، اِ) به ترکی یوز را نامند و به هندی حجرالمحک . (فهرست مخزن الادویه ). یوز. پلنگ . (دِمزن ). لغتی است ترکی ریشه ٔ پارس بنا بنقل... بارس بارس . (اِخ ) ۞ بارسمبورغ . ۞ نام قصبه ٔ مرکز ایالتی به همین نام در مجارستان ، بر نهر غران در 6 هزارگزی شمال غربی لونج واقع گشته است . ... بارس بارس . (اِخ )بابرس . پارس . ابن اثیر در ضمن حوادث سال 295 هَ . ق . و مرگ اسماعیل بن احمد سامانی مینویسد: چون ابونصر احمد [ فرزند اسماعیل ] وا... بارس بارس .[ ] (اِخ ) (ابن یهودا) بیرس . پشت دهم سلیمان (ع ) تا به یعقوب اسرائیل . رجوع به بیرس و ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون چ 1336 بنگاه ترج... بارس بارس . [ ] (اِخ ) (پرهیزگار) شخصیتی بزمان بهمن . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 92 شود. بارس بارس . [ رِ ] (اِخ ) موریس . رجوع شود به باررس . ارت بارس ارت بارس . [ اَ ت ُ رِ ] (اِخ ) ۞ ظاهراً اصل نام آربوپالس ۞ که آریّان مورخ او را در زمره ٔ سرداران پارسی که در جنگ داریوش سوم و اسکندر... بارس ئیل بارس ئیل . (ترکی ، اِ مرکب ) سال پلنگ . (ناظم الاطباء). سال پلنگ ، سومین سال دوره ای [ گردش ستاره ] مغول . (دِمزن ). رجوع به بارس و پارس ... بارس دیلم بارس دیلم . [ ] (اِخ ) سپهسالار امیر طاهر بوعلی به سیستان بود. رجوع به تاریخ سیستان صص 333-335 شود. بارس طغان بارس طغان . [ رِ طُ ] (اِخ ) رجوع به بارزطغان شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود