بارد
نویسه گردانی:
BARD
بارد. [ رِ ] (اِخ ) ابواحمد قاسم بن علی بن جعفر بزاردوری ، معروف به بارد. از مردم بغداد بود و در زمره ٔ محدثان بشمار میرفت و در ماه ربیعالاول سال 367 هَ . ق . درگذشت . (از انساب سمعانی ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بارد. [ رِ ] (ع ص )سرد. ضد حار، خواه بقوه باشد یا بفعل . ۞ براد. (از قطر المحیط). سرد و سردی کننده . (غیاث ). سرد و خنک . (آنندراج ). سرد. (دِمز...
بارد. [ رِ ] (اِخ ) لقبی که بغلط و عداوت به حمادبن اسحاق بن ابراهیم ماهان ارجانی فارسی معروف بموصلی داده اند.
بارد. [ رِ ](اِخ ) (سرد) و آن مکانی است که در جنوب فلسطین در نزدیکی چاه لحی رائی واقع است . (سفر پیدایش 16 : 14).و بعضی بر آنند که الخلاص...
بارد. [ رِ ] (اِخ ) ابوالفرج محمدبن عبیداﷲ، شاعر بغدادی معروف به بارد. از محدثان بود.وی از ابوبکر شبلی حکایاتی روایت کرد و ابوالحسن احمدبن ...
بارد. [ رِ ] (اِخ ) لقب محمد ابوجعفربن احمدبن محمدبن یحیی بن عبدالجباربن عبدالرحمن قاری مؤذن ، اصلاً از مرو اهل بغداد بود و به بارد شهرت دا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.