اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بارز

نویسه گردانی: BARZ
بارز. [ رِ ] (ع ص ) نمایان شونده . (از منتهی الارب ). ظاهر و پیدا شونده و آشکارا. (غیاث ) (آنندراج ). ظاهر و آشکارا و نمایان و هویدا. (ناظم الاطباء) (دِمزن ). نمودار. روشن . پدیدار. پدیدشونده . ظهورکننده . لامح . رجوع به بارز شدن شود. || برآینده بسوی فضا. (ناظم الاطباء). آنکه میجهد. || برجسته . برآمده . || برون . خارج . (دِمزن ). || (اصطلاح حساب ) جمع کل . (ناظم الاطباء). || ضمیر بارز (در صرف عربی ) در مقابل ضمیر مستتر است و عبارتند از ضمایر متصل مرفوع :
1 - در ماضی ، الف : کتبا، کتبتا (تثنیه ). واو: کتبوا (جمع). ت ساکن : کتبت (مفرد غایب مؤنث ). ن َ: کتبن َ (جمع غایب مؤنث ). ت َ:کتبت (مفرد مخاطب مذکر). تُما: کتبتما (تثنیه ٔ مخاطب مذکر و مؤنث ). تُم : کتبتم (جمع مخاطب مذکر)، ت ِ: کتبت ِ (مفرد مخاطب مؤنث ). تُن ّ: کتبتن (جمع مخاطب مؤنث ). ت ُ: کتبت (متکلم وحده ). نا: کتبنا (متکلم معالغیر).
2 - در مضارع و امر: الف : یکتبان ِ، تکتبان ِ، اُکتبا (تثنیه ).واو: یکتبون ، اکتبوا (جمع). ی : تکتبین ، اُکتبی (مفرد مخاطب مؤنث ). ن َ: یکتبن ، تکتبن ، اُکتبن َ (جمع). چنانکه ملاحظه شد الف و واو و نون میان ماضی و مضارع وامر مشترک اند و «ی » برای مضارع و امر است و بقیه بماضی اختصاص دارند. و این ضمایر را بدان سبب مرفوع خوانند که همیشه بجای فاعل باشند و معادل این ضمایر درزبان فارسی عبارتند از: م ، ی ، د، یم ، ید، ند. ضمایرمتصل بفعل یا ضمایر فاعلی : م ، ت ، ش ، مان ، تان ، شان .ضمایر متصل بفعل و اسم که آنها را ضمایر مفعولی و اضافی خوانند. || آخرین رقانه از چهار رقانه ٔ ورق کاغذ نویسندگان . رقانه ٔ اول را صدر و آخر را بارز و میانه را وسط گویند. (ناظم الاطباء) (دِمزن ). رجوع به رقانه شود :
ور قلم در جهان کشد قهرش
بارز کون را دهد ترقین .

انوری .


کرده ترجیع حشو اشعارت
بارز صیت دیگران ترقین .

انوری .


بر اهل عقل چو کردند عرض دفتر تو
نبود بارز اعداء تو گل ترقین .

(محمدعوفی صاحب لباب الالباب ).


و بر بارز روایات سلف که سربسر سهو بوده ترقین مینهاد. (جهانگشای جوینی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
بارز. [ رِ ] (اِخ ) نام شهر و کوهی است بکرمان که به جبال بارز معروف است . رجوع به جبال بارز شود. نام شهریست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...
بارز. [ رِ ] (اِخ ) از بلوک بشاگرد فارس است . (فارسنامه ٔ ناصری ص 181).
بارز. [ رِ ] (اِخ ) نام اسب بیهس جرمی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بارز شدن . [ رِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) پدیدار شدن . نمایان شدن . هویدا شدن . نمودار گردیدن . آشکارا شدن . ظاهر شدن : هیچکدام به میدان مبارزت بارز...
حشو بارز. [ ح َ وِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (در علم استیفا). رجوع به «حشو» و «بارز» شود. (نفایس الفنون قسم اول ص 85).
ده بارز. [ دِه ْ رِ ] (اِخ ) دهی است از مرکز دهستان رودان بخش میناب شهرستان بندرعباس . واقع در 50هزارگزی شمال میناب . سکنه 2000 تن می باشد...
این دو و اژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ویژگی نمایان vižegiye-namâyân.**** فانکو آدینات 09163657861
جبل بارز. [ ج َ ب َل ِ رِ ] (اِخ ) جبال بارز. رجوع به جبال بارز شود.
جبال بارز. [ ج ِ ل ِ رِ ] (اِخ ) رجوع به جبال البارز شود.
بارض . [ رِ ] (ع اِ) اول گیاه که روید و هنوز شناخته نشود که از کدام جنس است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اول نبات که پدید آید. (مهذب الاس...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.