باز
نویسه گردانی:
BAZ
باز.(ع اِ) مبنیاً علی الکسر، همواره با خاز بصورت خازباز آید و خازباز مگسی است که در مرغزارها میباشد. (ازتاج العروس ). رجوع به خازباز شود. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
دره باز. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیمبلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در 92هزارگزی شمال باختری قاین و 11 هزارگزی جنوب باختر...
دهل باز.[ دُ هَُ ] (نف مرکب ) طبال . (از ناظم الاطباء). طنبورچی و دهل زن . (آنندراج ). رجوع به دهل و دهلزن شود.
دهن باز. [ دَ هَم ْ ] (ص مرکب ) خندان چنانکه در پسته و امثال آن . که دهان باز دارد. (یادداشت مؤلف ) : لاله تو گویی چو طفلکی است دهن بازل...
رسن باز. [ رَسَم ْ ] (نف مرکب ) رسبازنده . ریسمان باز. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 6). کسی که روی ریسمان برود و بازیها کند. (فرهنگ نظام...
رنگ باز. [ رَ ] (نف مرکب ) بازنده ٔ رنگ . در لهجه ٔ مردم خراسان به پارچه و یا جامه ای گویند که رنگش برود. رنگ رو. رجوع به رنگ رو شود.
حقه باز. [ ح ُق ْ ق َ / ق ِ ] (نف مرکب ) تردست و مشعبدی که چیزها زیر حقه ها نهد و چون برگیرد نهاده ها برجای نبود و ناپدید شده باشد یا چیزی در ...
جره باز. [ ج ُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) باز سپید نر و چست و چالاک و جلد و تیزو تند. (ناظم الاطباء). باز سپید و آن را شاهباز نیزگویند و تعریبش زرق ...
چشم باز. [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) به مجاز، بیدار. مواظب . مراقب .
چوب باز. (نف مرکب ) که چوب بازد. که با چوب بازی کند. || (اِ)جوزق . معرب گوزه ، غلاف پنبه که هنوز پنبه از آن برنیاورده باشند و بفارسی گ...
اسب باز. [ اَ ] (نف مرکب ) که اسب را دوست دارد. اسب دوست .