اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

باش

نویسه گردانی: BAŠ
باش . (حامص ) ۞ ریشه ٔ فعل باشیدن . بقاء. ماندن . حیات : آدمی و حیوان و نباتات و میوه و غیره هم چون پخت و بکمال رسید دیگر او را باش نماند و بقا نماند. (بهاءالدین ولد). و رجوع به باش کردن شود. || (حامص ) توقف . اقامت . در جایگاهی ماندن . قرار گرفتن . سکونت گزیدن :
مر سگی را لقمه ٔ نانی ز در
چون رسد بر در همی بندد کمر
هم بر آن در باشدش باش و قرار
کفر دارد کرد غیری اختیار.

مولوی .


|| باش در ترکیب «لولی باش » ۞ که در شاهد ذیل آمده است ، ظاهراً لهجه یا تحریفی از «وش » پساوند مشابهت و همانندی است : اگر شجاع الدین عقل غالب آید نفس لولی باش لوند شکل هر جانشین یاوه رو را اسیر کند. (کتاب المعارف ). || امر به باشیدن . رجوع به باشیدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
باش یوزخه . [ خ َ ] (اِخ ) محلی نزدیک گرگان رود قریب قره سو و در شش میلی ملاقلیچ خان . رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 91 و 94 و 100 مت...
بیابان باش . (نف مرکب ) آنکه در بیابان زندگی کند. (یادداشت بخط مؤلف ). بدوی . (بحر الجواهر). کسی که در بیابان منزل دارد: تازیان بیابان باش ...
باش بولاق . (ترکی ،اِ مرکب ) سرچشمه . (لغات مصوبه ٔ فرهنگستان ایران ).
باش داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) اقامت داشتن . سکونت داشتن . منزل داشتن : همچو مارانند که در خاک باش دارند. (معارف بهاءالدین ولد).
باش ساروق . (اِخ ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد که در 5 هزارگزی باختر شوسه ٔ عمومی مشهد به تهران واقع است . ناحیه ای...
باش قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قشلاقات افشار بخش قیدار شهرستان زنجان که در 51 هزارگزی باختر قیدار و 39 هزارگزی راه کاروان ر...
باش قشلاق . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قرار توره بخش دیوان دره ٔ شهرستان سنندج که در 34 هزارگزی شمال دیواندره و 4 هزارگزی باختر قالو...
زاغ ده باش . [ غ ِ دِه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زاغ اهلی است که بعربی قققه گویند. رجوع به منتهی الارب و اقرب الموارد ۞ و زاغ اهلی و...
علی قره باش . [ ع َ ی ِ ق َ رَ ] (اِخ ) (علی اطول ...) ابن محمد قسطمونی رومی خلوتی شعبانی . مشهور به قره باش . رجوع به علی أطول قره باش ش...
شه باش کردن . [ ش َه ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نثار کردن سکه یا نقل بر سر داماد و عروس . شاباش کردن . نثار کردن .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.