باغ
نویسه گردانی:
BAḠ
باغ . (ترکی ، اِ) بند که از آن چیزی را بندند. (غیاث اللغات ). در ترکی بمعنی بند که از آن چیزی را بندند. (آنندراج ).
واژه های همانند
۴۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۳ ثانیه
باغ
1) اشتقاق واژه . واژه فارسی دری و میانه «باغ»؛ فارسی میانه مانوی b'w ( بویس، ص 26)؛ سُغدی مسیحی g B' در اصل به معنای تکه یا پاره زمین، (بنونیست،...
چم باغ . [ چ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سرکاله بخش پاپی شهرستان خرم آباد که در 36 هزارگزی باختر ایستگاه سپیددشت واقع است . و40تن س...
گل باغ . [ گ ُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نرم آب بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری ، واقع در 2هزارگزی سعیدآباد، کنار رودخانه ٔ قشلاق سکنه ٔسیاو...
لله باغ . [ ل َ ل َ ] (اِخ ) موضعی به فندرسک (استرآباد) که آن را آقامحمدآباد گویند. (مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 128).
هشت باغ . [ هََ ] (اِخ ) کنایه از هشت بهشت است . (برهان ) : بزم چو هشت باغ بین باده چهارجوی دان خاصه که ساز عاشقان حورلقای نو زند. خاقانی ....
هفت باغ . [ هََ ](اِ مرکب ) کنایت از دنیاست و هفت اقلیم : پنداشته ای تو کم چراغی آرایش روی هفت باغی ؟(منسوب به نظامی ).
یکه باغ . [ ی ِک ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاین بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در 62000گزی باختری کبودگنبد، با 231 تن سکنه . آب آن ا...
یکه باغ . [ ی ِک ْ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان راه جرد بخش دستجرد شهرستان قم ، واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری دستجرد و 3هزارگزی راه آهن ، با...
پشت باغ . [ پ ُ ] (اِخ ) نام دیهی از توابع بیضا فرسخی بیشترمیانه شمال و مغرب تل بیضاست . (فارسنامه ٔ ناصری ).
پکی باغ . [ پ َ ] (اِخ ) نام دیهی در تنکابن که اکنون سکنه ٔ آن به اُمیچ کلا قریه ٔ مجاور آن هجرت کرده اند. (مازندران و استراباد رابینو ص 25).