باغ
نویسه گردانی:
BAḠ
باغ . (اِخ ) دهی است به مرو. قریه ای است در دو فرسخی مرو که آنرا باغ و برزن نیز گویند. (از معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) (مرآت البلدان ج 1 ص 161) (انساب سمعانی ج 1 ورق 61).
واژه های همانند
۴۸۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
باغ در. [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش بافق شهرستان یزد، که در 60 هزارگزی شمال بافق واقع است و 36 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ج...
باغ دار. (نف مرکب ) دارنده ٔ باغ . باغ خدا. صاحب باغ . آنکه باغداری کند. دارای باغ . (یادداشت مؤلف ). مالک باغ . || دهقانی که کشتمند او با...
باغ داد. (اِخ ) صورت دیگری از کلمه ٔ بغداد. خوندمیر آرد : بعضی از فضلاء در وجه تسمیه ٔ آن بلده گفته اند که در ازمنه ٔ سابقه در آن حوالی با...
باغ داری . (حامص مرکب ) نگاهداری باغ . || خداوند و مالک باغ بودن . || محافظ و نگهبان باغ بودن . || تمشیت امور باغ کردن . باغبانی . || ...
باغ خلد. [ غ ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باغ بهشت . باغ جنان . بهشت : شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلددفتر نسرین و گل را زینت اوراق ...
باغ خشک . [ غ ِ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم که در 76 هزارگزی جنوب خاوری راین و 2 هزارگزی شوسه ٔ بم به جیرف...
باغ خرم . [ غ ِ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) باغی بوده است به خوارزم دریک فرسنگی شهر : و ایشان [ مردم خوارزم ] چون صیدگاهی میرمیدند و گاهی از پس ...
باغ خدا. [ خ ُ] (اِ مرکب ) صاحب باغ . دارنده ٔ باغ : چون درآمد [ دهقان ] گفت [ خواجه ] تو خدائی ؟ گفت آری . گفت چگونه ؟ گفت حال آنکه پیش ...
باغ رباح . [ ] (اِخ )نام موضعی است از رستاق لنجرود. (تاریخ قم ص 135).
باغ دهک . [ دِ هََ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مورستان بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس که در 12 هزارگزی جنوب باختری بشرویه بر سر راه شوسه ٔ عم...