اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بالش

نویسه گردانی: BALŠ
بالش . [ ل ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از بالیدن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اسم از بالیدگی . نمو. بالیدگی . افزایش . ترعرع . رشد. گوالیدن . بالیدن . (ناظم الاطباء). نمو کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). نمو و افزایش نباتات و درختان . (فرهنگ شعوری ج 1 ص 129). نما.افزونی . ترقی . روئیدگی . (ناظم الاطباء) :
به مالش پدران است بالش پسران
به سر بریدن ۞ شمع است سرفرازی نار.

ابوحنیفه ٔ اسکافی .


از آفتاب و هوا دان که تخم یابد بالش
ز برزگر چه برآید جز آنکه تخم فشاند.

خاقانی .


بالش کودکان ز خفتن دان
بالش مرد سایه ٔ خفتان .

سنائی .


دگر گفت از خورشها تن چو سیرست
در آن بالش ز بالا باز زیرست .

امیرخسرو.


|| فخر. عجب . تفاخر. مباهات .فخار. فخاره . افتخار. نازش . تباهی :
تا که بنشست خواجه در بالش
بالش آمد ز ناز در بالش .

سنائی .


چه باید بالش و نالش ز اقبالی و ادباری
که تا برهم زنی دیده نه این بینی ، نه آن بینی .

سنائی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
غاشق بالش . [ ش ُ ] (اِ مرکب ) نوعی از گون است که بر زمین خفته بود. (نزهة القلوب ).
بالش کندی . [ ل ِ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کله پوز بخش مرکزی شهرستان میانه که در 16 هزارگزی جنوب خاوری میانه و 2 هزارگزی راه شوسه...
بالش تکیه . [ ل ِ ت َ ی َ / ی ِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرکب است از بالش و تکیه به معنی متکائی که به دیوار تکیه دهند و بچسبانند.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.