بالع
نویسه گردانی:
BALʽ
بالع. [ ل ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از بلع. فروبرنده از حلق . بلع کننده . اوبارنده . || (اِخ ) نام یکی از دو ستاره ٔ سعد بُلَع. نام ستاره ٔ روشن تر از دو ستاره ٔ سعد بلع.
واژه های همانند
۴۶۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۹ ثانیه
خونیک بالا. (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند. واقع در 19 هزارگزی جنوب قاین و یک هزارگزی شوسه ٔ عمومی قاین به بیر...
دویدخ بالا. [ دُ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جرگلان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد. واقع در 70هزارگزی شمال باختری مانه سر راه شوسه ٔ عمومی ب...
پیرکه بالا. [ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان یوسف وند بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. واقع در 21هزارگزی خاور الشتر و 11هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم ...
بیچون بالا. [ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان والانجرد است که در شهرستان بروجرد واقع است و 216 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
چیشتان بالا. (اِ مرکب ) بزبان زنان ، بنکوهش و استهزاء و تعبیر و تعریض و تحقیر جامه ٔ سخت کوتاه و مخالف عفاف . لباس نادرخور و نابرازنده و کوتاه...
بالا برآمدن . [ ب َ م َ دَ ](مص مرکب ) بلند شدن . برشدن . صعود کردن . صاعد شدن .
گاوبار بالا. (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 42 هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 7 هزارگزی خاور شوسه ٔ شاه ...
بالا نشاندن . [ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) بالا نشانیدن . در فوق قرار دادن . بر صدر جای دادن . در بالا قرار دادن . ببالا نهادن . جای دادن در مقام برتر....
بناری بالا. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان . محلی کوهستانی و گرمسیر است و360 تن سکنه دارد. آب آن از ...
بلقان بالا. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیان ، بخش شیروان ،شهرستان قوچان . سکنه ٔ آن 882 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات است . (از فر...