اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بان

نویسه گردانی: BAN
بان . (اِ) ظاهراً مبدل بام است که صورتی از فام بمعنی رنگ باشد. رنگ . لون . (آنندراج ). فام . وام .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
بان . (اِ) سقف خانه از بیرون سو. بمعنی بام است که طرف بیرونی سقف خانه باشد. (برهان قاطع). بام . (فرهنگ شعوری ). سقف خانه و پشت بام . (ل...
بان . (اِ) بیدمشک . (آنندراج ). مشک بید. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ). خلاف بلخی . بید طبری . گربه بید. (یادداشت مؤلف ). درختی است که گل و بر...
بان . (اِ) درختی است . (شرفنامه ٔ منیری ). درخت حب البان خوانند و در فارسی تخم غالیه گویند و آن مانند پسته می باشد لیکن زود می شکند و عربان ...
بان . (اِ) مقصود از کتیرای (صمغ) کافورمانندی نیست که عطاران فروشند بلکه مقصود از گل سرو میباشد که آنرا علمای نبات لاوسونیاالبا گویند که هما...
بان . (اِ) مخفف بانگ . (فرهنگ رشیدی ). بانگ . (فرهنگ اسدی ). فریاد. آواز بلند. (برهان قاطع). مخفف بانگ است . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 181) (فره...
بان . (هندی ، اِ) تیر. (آنندراج ). || چیزی است که به باروت پرکرده بمدد آتش بر فوج مخالف اندازند و آن بشکل هوائی باشد که آتشبازی معروف ...
بان . (اِ) رئیس . || (پساوند) دارنده . دارا. (یادداشت مؤلف ). خداوند، و استعمال آن مرکب است . (شرفنامه ٔ منیری ). صاحب . (انجمن آرای ناصری ) ...
بان .[ ن َ ] (اِخ ) نام طائفه ای در شمال هند (برحسب آنچه در باج پران آمده است ). (از ماللهند بیرونی ص 152).
بان . (اِ) (فرهنگ اسدی نخجوانی ). صوت . آوا.
بان . (اِخ ) موضعی است در بادیه و در آنجا ستونی است که به عمودالبان معروف است . (از معجم البلدان ).- ذوالبان ؛ ناحیه ایست متعلق به بنی ...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.