اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بتا

نویسه گردانی: BTA
بتا. [ ب َ تا / ب َت ْ تا ] (اِ) بتاب . نوعی از طعام که بتازی یهط و بتات گویند. (ناظم الاطباء). بَهَطَّه و آن طعامی است که از برنج و روغن سازند. (صحاح الفرس ). نوعی از طعام باشد که عربان بهط و بتات گویند و به این معنی با تشدید ثانی هم آمده است . (برهان قاطع). یک نوع طعام . (فرهنگ شعوری ). نوعی از طعام باشد. (هفت قلزم ). برنج پخته که معربش بهط است . (فرهنگ نظام ). || خشکه ٔ پلاو. (رشیدی ). || و سنگ دراز که بدو دارو سایند.(رشیدی ). بته . بده . (انجمن آرای ناصری از رشیدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بتا. [ ب ِ ] (فعل امر) بگذار. (شرفنامه ٔ منیری ) (هفت قلزم ) (فرهنگ رشیدی ). بگذار. (اوبهی ) (از فرهنگ شعوری ) (غیاث اللغات ). مخفف شده و اصل ...
بتا. [ ب ِ ] (اِ) نام حرف «ب » در یونانی به این شکل B. حرف دوم از حروف یونانی و حرف اول آن آلفا است و آلفابتیک به حروف الفبائی گفته ...
بتاء. [ ب ُ ] (اِخ ) زمینی است نرم . (ناظم الاطباء). || موضعی است . (از ناظم الاطباء).
بتع. [ ب َ ت َ ] (ع مص ) سخت و درازگردن شدن اسب . (منتهی الارب ). درازگردن شدن با سختی آن . (تاج المصادر بیهقی ). دراز شدن گردن کسی با سخت...
بتع. [ ب َ ] (ع مص ) نبیذ ساختن . (از ناظم الاطباء).
بتع. [ ب ُ ت َ ] (ع اِ) ج ِ ابتع. و ابتعون نیز جمع بُتَع است و در تأکید گویند: جاؤا کلهم اجمعون اکتعون ابصعون ابتعون . و این هم از اتباع ا...
بتع. [ ب ِ ت َ / ب ِ ] (ع اِ) نبید انگبین . (مهذب الاسماء). نبیذ عسلی . و از آن است گفته ٔ ابوموسی اشعری : شراب مدینه از خرمای تازه است و شرا...
بتع. [ ب ِ] (ع اِ) می . (منتهی الارب ). و رجوع به بِتَع شود.
بتع. [ ب َ ت ِ ] (ع ص ، اِ) اسب سخت و درازگردن . (منتهی الارب ). درازی گردن و سختی آن . (از تاج العروس ). سخت و درازگردن . (از اقرب الموارد)...
بتع. [ ب َ ] (اِخ ) نام تیره ای از قبیله ٔ همدان . و کلمه ٔ تبع که لقب ملوک یمن است تحریفی ازین کلمه است . (از اعلام المنجد).- ذوبَتع ؛ لقب...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.