بثر
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        BṮR
    
							
    
								
        بثر. [ ب َ ث ِ ] (ع  مص ) آبله ٔ ریزه  برآوردن  روی  کسی . بَثر. بثور. (منتهی  الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع  به  مصادر مذکور شود.  || (اِ) آبله  ریزه  که  بر اندام  برآید. (منتهی  الارب ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        بسر.[ ب ُ ] (اِخ ) ابن  حمید. تابعی  است . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن  راعی العیر اشجعی  از صحابه ٔ حضرت  رسول  (ص ) بود. درباره ٔ وی  اختلاف  نظر است . برخی  وی  را از صحابه  شمرده  و گروهی  او ر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن  سفیان بن  عمرو... خزاعی . ابن  کلبی  گوید وی  از کسانی  بود که  حضرت  پیامبر (ص ) در ضمن  نامه ای  که  به  خزاعه  نوشت  نام  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن  سعید تابعی  است . (منتهی  الارب ). رجوع  به  تاریخ الخلفا ص 163 و المصاحف  ص 25 شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن  سلیمان  دختر وی  سعید از وی  روایت  کرده  که  از پیامبر حدیث  شنیدو پشت  سر وی  نماز گزارد. (از الاصابة باختصار). و رجوع  به ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن  حضرمی  وی  ازصحابیانی  بود که  به  حمص  فرود آمد و بگفته ٔ احمدبن  محمدبن  عیسی ، ابوالمثنی  از وی  روایت  کرده  اس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسر.[ ب ُ ] (اِخ ) ابن  عبید. تابعی  است . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن  عصمت  مزنی  از سادات  مزینه  بود و بگفته ٔ ابوبشر آمدی  از پیامبر (ص ) شنید که  می فرمود کسی  که  جهینه  را بیازارد مرا آزرده...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) سلمی  پدر رافع است . رجوع  به  بشر و الاصابة ج  1 ص 154 و الاستیعاب  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) ابن  محجن  دیلی . تابعی  است . (منتهی  الارب ). تابعی  مشهوریست  بنا به  عقیده ٔ بخاری  و جمهور محدثان  ولی  بغوی  و جز او وی  را ...