اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بثر

نویسه گردانی: BṮR
بثر. [ ب َ ] (اِخ ) آبی است در ذات عرق یا موضعی است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
بسر. [ ب ُ ] (اِخ ) دهیست به حوران . (منتهی الارب ). نام قریه ای از اعمال حوران از اراضی دمشق در سرزمینی که آن را لحا گویند... آورده اند ک...
بسر. [ ب ُ ] (اِخ )نام دهی در بغداد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
بسر. [ ب ُ س َ ](ع اِ) ج ِ بسرة. (ناظم الاطباء). رجوع به بسرة شود.
بسر. [ ب ُ س ِ ] (اِخ ) نام وزیر نصرانی . (غیاث ).
بسر. [ ب ِ س َ ] (ق مرکب ) ۞ بروی سر. بطرف سر و بسمت سر. || (اِ مرکب ) انتها و نوک . (ناظم الاطباء).
بصر.[ ب َ ] (ع مص ) بریدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || دو کرانه ٔ چرم و غیر آن بهم باز نهاده دوختن . (منتهی الارب ) (از ناظ...
بصر. [ ب ُ ] (ع اِ) جانب و کرانه ٔ هرچیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). || پنبه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || چرم . (منتهی الارب...
بصر. [ ب َ / ب ُ ](ع اِ) جلد و پوست . (ناظم الاطباء). پوست . (منتهی الارب ). || چرم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
بصر.[ ب َ / ب ِ / ب ُ ] (ع اِ) نوعی صدف . (دزی ج 1 ص 91).
بصر. [ ب ُ / ب َ / ب ِ ] (ع اِ) سنگ ستبر. (ناظم الاطباء). سنگ سطبر. (آنندراج ) ۞ (منتهی الارب ). سنگ سخت که با سپیدی زند. (از مهذب الاسماء)...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۱۰ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.