اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بجای آمدن

نویسه گردانی: BJAY ʼAMDN
بجای آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) به محل آمدن . بازگشتن . || بموقع افتادن .درست آمدن . با واقع راست و موافق آمدن :
ز هر دانشی زو بپرسید رای
همه پاسخ آمد یکایک بجای .

فردوسی .


|| حاصل شدن . به دست آمدن . منتج شدن :
بدو گفت آن چاره گر کدخدای
کزو آرزوها نیاید بجای .

فردوسی .


به شهری که آرام و رای آیدت
همه آرزوها بجای آیدت .

فردوسی .


مکعب داری و همی خواهی که آن عدد دانی که ازو بجای آمد، چون او را دوبار بدو درزدند. (التفهیم بیرونی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.