بچه
نویسه گردانی:
BCH
بچه . [ ب ِ چ ِ ] (ادوات استفهام ) (ب + چه ) کدام . بکدام . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۹۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
فیل بچه . [ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ فیل . فیل کوچک . (یادداشت مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
بچه ترک. {بَ تُ}. (ا. مرکب). ترک بچه. فرزند ترک. ترک زاده، ترک تبار. ///////////////////////////////////////////////////////////////////// یا رَب این ...
بچه کنک . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ک ُ ن َ ] (نف مرکب ) آنچه بچه کند. که بچه کند. || در تداول کودکان مکتبی ، طلق تالک . بچه های م...
بچه ٔکو. [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بچه که از کوچه بردارند و پرورش دهند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ). ک...
بچه دان . [ ب َ چ َ / چ ِ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) مشیمه .(یادداشت مؤلف ). رحم . زهدان که در آن بچه است . (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء) (آ...
بچه سال . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) خردسال . دختر یا پسری که سنش کم باشد. زنی که هنوز بسیار جوان است .
بچه باز. [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) کسی که پسرهای امرد را دوست دارد. (فرهنگ نظام ). امردپرست . لاطی . (ناظم الاطباء) (آنند...
بچه جیک . [ ب َ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش صومای ارومیه . سکنه ٔ آن 231 تن ، آب از چشمه ، محصول آن غلات و توتون . شغل اهالی زراع...
بچه دار. [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) دارای کودک . دارنده ٔ بچه . صاحب بچه . || محافظ و نگهبان بچه . || حامله . آبستن . (نا...