اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بخ

نویسه گردانی: BḴ
بخ .[ ب َخ ْ خ ِن ] ۞ (ع صوت ) عربی است در ستایش و مبارکباد. خوشا که به وقت خوش آمد چیزی گویند. (غیاث اللغات ). خوش . (شرفنامه ٔ منیری ). خه . به . زه . احسنت . تقدیر کردن . (زوزنی ). در ستایش ومبارک باد و در رضا و پسند گویند. کلمه ای است بمعنی خوشا که بوقت خوش آمدن چیزی گویند مانند زه و خه در فارسی . در حالت افراد خای آن را گاه ساکن و گاه مکسور و گاه مضموم منون آرند و اکثر مکرر کنند برای مبالغه پس گویند بخ بخ بکسر و بر تنوین اول و سکون ثانی وبخ بخ بسکون هر دو و بخ بخ بکسر و تنوین هر دو مشدده .(آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) :
روافده اکرم الرافدات
بخ لک بخ لبحر خضم .

(از اقرب الموارد).


- درهم بخی ّ ؛ درهمی است که بر آن کلمه ٔ بخ نوشته شده باشد. (منتهی الارب ).
|| (اِ) مرد مهتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بخ . [ ب ُ ] (اِ) کخ . لولو. یک سر دو گوش . فازوع . و کلمه ٔ بخ ردیف کخ در نسخه ای از لغت اسدی آمده است . (یادداشت مؤلف ). چیزی بود که ترس...
بخ . [ ب َ] (اِ صوت ) اسم فعل است و هنگام مدح و خشنودی از چیزی بکار رود و برای مبالغه تکرار شود. (از اقرب الموارد). خه . زه . فارسی است و ...
بخ . [ ب َخ خ ] (ع مص ) پسندیده شدن و بزرگ شدن کار. (آنندراج ). || خرخر کردن در خواب . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || فرونشستن خشم . (ا...
بخ بخ . [ ب َ ب َ ] (ع صوت تحسین ) به به . نیکانیکا که در وقت رضا گویند. احسنت . آفرین آفرین . خوشا. کلمه ای است که به وقت تحسین چیزی گوی...
بخ بخ . [ ب َخ ْ خِن ب َخ ْ خِن ] (ع صوت ) رجوع به بخ بخ شود: بخ بخ لک ؛ خنک ترا. و رجوع به بخ شود.
بخ لک . [ ب َخ ْ خِن ْ ل َ / ب َخ ْ خ ِل َ ] (ع صوت مرکب ) آفرین بر تو. احسنت : برجهید از جا و گفتا بخ لک آفتابی تاج گشتت ای کلک .مولوی (مث...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.