گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بدران نویسه گردانی: BDRʼN بدران . [ ب َ ] (ص مرکب ) ۞ آنکه ران وی زشت و بد باشد. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) ران بد. (برهان قاطع). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی بدران بدران . [ ب َ ] (اِ) سبزه و رستنی بود مانند ترب و آن بغایت گنده و بدبوی باشد و آن را گندگیا نیز گویند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندر... بدران بدران . [ ب َ ] (نف مرکب ) بدراننده . (برهان قاطع). آنکه بد می راند (اسب یا وسیله ٔ نقلیه را). مقابل نیک ران . (فرهنگ فارسی معین ). بدران پاره کن بدران العقیلی بدران العقیلی . [ ب َ نُل ْ ع ُ ق َ ] (اِخ ) بدران بن مقلد العقیلی ، فرمانروای نصیبین بود. در سال 419 هَ . ق . آن را از نصرالدولةبن مروان گرفت ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود