بذاذ
نویسه گردانی:
BḎʼḎ
بذاذ. [ ب َ ] (ع مص )بدحال شدن . بذاذة. بَذَذ. بذوذة. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از معجم متن اللغة).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
کلان بزاز. [ ک َ ب َزْ زا ] (اِخ ) خواجه ... به گفته ٔ صاحب مجالس النفائس از مردم شهر هرات بود و مطلع زیر از اوست :انجم مشمر آنکه در این گنب...
ابراهیم بزاز. [ اِ م ِ ب َزْ زا ] (اِخ ) از این شاعر بیتی در لغت نامه ٔ اسدی برای کلمه ٔ نوفه شاهد آمده است :با نعره ٔ اسبان چه کنم لحن مغنی...
حاجی نجیب بزاز. [ن َ ب ِ ب َ ] (اِخ ) از بزرگان و ریش سفیدان زمان شیخ صدرالدین پسر شیخ صفی الدین ، و از پیروان اوست . شیخ صدرالدین او را با ...