اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بذح

نویسه گردانی: BḎḤ
بذح . [ ب َ ] (ع مص ) ۞ شکافتن زبان شتربچه را تا شیر نمکد: بذح لسان الفصیل . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بازکردن پوست را از رگ : بذح الجلد عن العرق . || چیزی دادن : لوسألتهم ما بذحوا بشی ٔ یعنی اگر سؤال کنی از ایشان ندهند چیزی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
بزه مند شدن . [ ب َ زَ / زِ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) عنت . حنث . اثم . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ). گناهکار گشتن . تح...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.