اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بربر

نویسه گردانی: BRBR
بربر. [ ب َ ب َ ] (اِخ ) گروهی است به مغرب . (منتهی الارب ). ج ، برابره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردمی هستند که بین حبشه و زنگ سکنی دارند. یکی آن بربری است . (از اقرب الموارد). ملکی است بجانب حبشه که مردم آنجا سبزرنگ باشند. (غیاث اللغات ). || گروهی است میان حبش و زنگ . (از اقرب الموارد). که چون احدی از ایشان بر زن غیر کفو عاشق شود نره آن کس بعوض کابینش بریده با وی ازدواج دهند و این قوم از اولاد قیس غیلان است یا در بطن صنهاجه و کتامه از حمیر که چون ملک افرنقس افریقیه را فتح کرده به بربر رفته ساکن گردیدند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). واحد آن بربری است . (از اقرب الموارد). ممالک شمالی افریقیه بمغرب مصر طرابلس ، تونس ، الجزایر، مراکش . (یادداشت بخط مؤلف ). نامی است که شامل قبایل بسیاری میشود که در جبال مغرب از برقه تا انتهای مغرب اقیانوس کبیر و در جنوب تا بلاد سودان سکونت دارند. بربرها ملتها و قبیله های بیشماری هستند و هر موضع به قبیله ای که در آن سکونت دارد نامیده میشود. در اصل نسب و نژاد بربرها اختلاف است . برای تفصیل بیشتر رجوع به معجم البلدان شود. در مغرب بقسمتی از اقلیم دویم و بعضی از اقلیم سیم و بعضی از اقلیم چهارم منزل دارند. (یادداشت بخط مؤلف ). نامی که خارجیان به ممالک آفریقای طرابلس غرب و تونس و الجزایر (و نیز معمولاً مراکش ) که از قرن 16 میلادی . ببعد تحت حکومت عثمانی نیمه استقلالی داشتند داده بودند. (دایرة المعارف فارسی ). در حدود العالم آمده : اندر بیابان ایشان [ یعنی مردم مغرب و مراد اهالی بلاد شمال افریقا جز مصر است ] بربریان اند بسیار، بی عدد و اندر حوالی و ناحیت زوبله بربریان اند بسیار و این بربریان مردمانی اند اندر بیابانهای مغرب همچون عرب اندر بادیه خداوندان چهارپای اند و با زر بسیارند ولکن عرب به چهارپای توانگرترند و بربریان بزر توانگرترند و بحوالی رعنی بربریان اند بسیار و بیشتر از ناحیت بربریان پلنگ خیزد که بربریان شکار ایشان کنند و پوست ایشان بشهرهای مسلمانان آرند. (حدود العالم ) :
بدان تا فرستد هم اندر زمان
بمصر و به بربر چو باد دمان .

فردوسی .


اگرنه دریا پیش آمدی براه ترا
کنون گذشته بدی از قمار و از بربر.

فرخی .


گاه چون زرین درخت اندر هوایی سرکشد
گه چو اندر سرخ دیبا لعبت بربر شود.

فرخی .


ور او بجنگ ز خردی دو پیل کشت به تیغ
هزار پیل دمان کشته ای تو در بربر.

فرخی .


شه روم را دختری دلبراست
که از روی رشک بت بربر است .

اسدی (گرشاسب نامه ).


چورنج دشمنانش بود بی بر
جهان او را شد از چین تا به بربر.

(ویس و رامین ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
بربر. [ ] (اِخ ) دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران ، در جلگه واقع شده و معتدل است . سکنه ٔ آن 216 تن . آب آن از قنات و سیاه آب ابراهی...
بَرْبَر، عنوان‌ عمومى‌ قبایلى‌ در شمال‌ افریقا که‌ در منطقة وسیعى‌ از کرانه‌های‌ اقیانوس‌ اطلس‌ تا صحرای‌ افریقا پراکنده‌اند. این‌ پراکندگى‌ وسیع‌ و ن...
بربرها یا آمازیغ‌ها گروهی قومی و بومی مناطق شمال آفریقا، به‌ویژه در مراکش و الجزایر، و تونس و لیبی هستند. بیشینهٔ ایشان مذهب اسلام، مسیحیت و یهودیت دا...
بر بر افکندن . [ ب َ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوند کردن درخت . بارور ساختن . تلقیح : دگر آنکه تا او را [ درخت نخل را ] بر برنیفکنند و پیوند ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.