بربر
نویسه گردانی:
BRBR
بربر. [ب ِ ب ِ ] (ص مرکب ) خیره و زل زل و مات مات . بر و بر.
- بربر بروی کسی نگاه کردن ؛ در تداول ، خیره و بی حرکتی در چشم ، در چیزی نگریستن . به خشم در کسی یا چیزی نگاه کردن . بی ظهور و بروز اثری از غم و یا سرور یا رضا و رد یا قبول در چشم نظاره کردن . مات مات بروی او دیدن . زل زل نگاه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ): مثل خر بربر نگاه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- بربر دیدن ؛ بی حرکتی در چشم ثابت بجایی یا کسی نگریستن . زل زل نگریستن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به بر و بر شود.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
بربر. [ ] (اِخ ) دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران ، در جلگه واقع شده و معتدل است . سکنه ٔ آن 216 تن . آب آن از قنات و سیاه آب ابراهی...
بَرْبَر، عنوان عمومى قبایلى در شمال افریقا که در منطقة وسیعى از کرانههای اقیانوس اطلس تا صحرای افریقا پراکندهاند. این پراکندگى وسیع و ن...
بربرها یا آمازیغها گروهی قومی و بومی مناطق شمال آفریقا، بهویژه در مراکش و الجزایر، و تونس و لیبی هستند. بیشینهٔ ایشان مذهب اسلام، مسیحیت و یهودیت دا...
بر بر افکندن . [ ب َ ب َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیوند کردن درخت . بارور ساختن . تلقیح : دگر آنکه تا او را [ درخت نخل را ] بر برنیفکنند و پیوند ...