اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بردان

نویسه گردانی: BRDʼN
بردان . [ ب َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ برد، صبح و شام و فی الحدیث من صلی البردین دخل الجنة. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). بامداد و شبانگاه . (مهذب الاسماء). رجوع به برد شود. || (ص ) مردیکه در بدن خویش سردی احساس کند. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بردان . [ ب َ ] (اِ) شیره ٔ گیاهی است بغایت بدبو و گنده . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
بردان . [ ] (اِخ ) شهرکی است بعراق بر شمال بغداد بر مشرق دجله جایی آبادان . (حدود العالم ). و نیز نام چند جایگاه است . رجوع به مراصد الاط...
بردان . [ ب َ ] (اِخ ) وردان . وارتان . اشک نوزدهم پسر اردوان که بنا بروایتی از یوسف فلاویوس پس از پدر بتخت سلطنت نشست . رجوع به ایران با...
سه بردان . [ س ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا بخش ایذه ٔ شهرستان اهواز. دارای 175 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و شغل اها...
دیر بردان . [ دَ رِ ؟ ] (اِخ ) ابن حوقل نویسد راه زاور که قریه ٔ آبادی است ... و از حدود کرمان است به کوجوی یک منزل است و کوجوی جایی است...
گرده بردان . [ گ ِ دَ / دِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد، واقع در 18هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 9هزارگزی ...
باب بردان . [ ب ِ ب َ رَ ] (اِخ ) نزدیک موضع معروف به باب النقب در بغداد. (عیون الانباء چ 1299 هَ . ق . ج 1 ص 154). و رجوع به بردان شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.